شهدا شرمندایم

ساخت وبلاگ



 

 

 

 



در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

«امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

 

 

 

 



 

 

 

 

 



سلام برآنهایی که از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم،

قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم،

به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم،

سلام بر آنهایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند.

سلام بر شهدا!

سمت راست شهید زمان کرمی

 

 

 

 


اشــک و تب و سـوز بـوی بابا دارد

این جا شب و روز بوی بابا دارد

شاید که نرفته است مادر! به خدا-

این چفـیـــه هنــوز بـوی بابا دارد


 

شهدا شرمندایم...
ما را در سایت شهدا شرمندایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایمان shohada10 بازدید : 116 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1393 ساعت: 18:02

شهدا شرمندایم...
ما را در سایت شهدا شرمندایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایمان shohada10 بازدید : 94 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:40

 

 


 


 

  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 
 
 
 
 
 
روضه عجیب پسر ۱۵ ساله
«مرحمت عزیز می‌تواند بدون محدودیت به منطقه اعزام شود.
امضا: سیدعلی خامنه ای، رئیس جمهور».
بیست
ضمانت از این محکم تر نمی شد. حالا «مرحمت بالازاده»نوجوان 13ساله اهل روستای «چای گرمی» که به خاطر سن کمش نمی گذاشتند راهی جبهه ها شود، با دستخط رئیس جمهور وقت، عازم جبهه ها شده بود. آن هم با چند جمله کوتاه که در دیدار خصوصی با رئیس جمهور، به او گفته بود:«بگویید دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند. چون او ۱۳ ساله بود که در کربلا جنگید و شهید شد. اما به من که ۱۳ ساله هستم، اجازه جنگیدن نمی دهند.» همین جمله ها بود که او و کارش را حسابی بین رزمنده ها سرزبان ها انداخت.۳ سال جنگید و ۲۱ اسفند سال ۱۳۶۳ در عملیات بدر و جزیره مجنون، شهید شد.
 
 
 
 
 
 
 
 

روز شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) یکی خدمت آیت الله بهجت عرض کرد: آقا تسلیت میگم، به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی زدند...

 

 


آیت الله بهجت فرمودند: الان هم به حضرت زهرا سلام الله علیها سیلی می زنند.

 
عرض کردند: الان چطور به حضرت سیلی می زنند؟

آیت الله بهجت فرمودند: هر دختر شیعه با بی حجابیش یک سیلی به صورت حضرت زهرا سلام الله می زند 

حالا حساب كن دختران و زنان بي حجاب چقدر اين روزها به حضرت زهرا(س) سيلي ميزنند

 

 
   
 
 
 
 
ما با تكريم شهداء بر آنان منتي نداريم ، آنانند كه با درخشش خود ،ما راسرافراز و درخشان كردند و برما منت نهادند

http://img.tebyan.net/big/1388/12/245359715764581502331417278416018012521.jpg



  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  


                                                   شـادی روح شــهدا صــلوات     

 

چند روز بعد از عملیات ، یک نفر رو دیدم که کاغذ و خودکار گرفته بود دستش ...
هر جا می رفت همراه خودش می برد.
از یکی پرسیدم: چشه این بچه؟
گفت: آرپی جی زن بوده.
توی عملیات آنقدر آرپی جی زده که دیگه نمی شنوه.
باید براش بنویسی تا بفهمه.

                                                                   شـادی روحشــهداصــلوات

 

 

دفتر را برد گذاشت رو به روش گفت: "بیا این همه نمره بیست"

بغض گلویم را گرفته بود؛ بغضی سنگین.

رو به قاب عکس کرد و گفت:مگه نگفتی هر وقت نمره بیست بگیرم جایزه می دی؟

بعد با اون چهره و نگاه معصومانه اش رو به من کرد و گفت: مامان من جایزه نمی خوام فقط بگو بابا بیاد خونه.

دیگه نتوانستم جلوی اشکم را بگیرم. رفتم قاب عکس عبدالله را از روی تاقچه برداشتم و گذاشتم توی کمد.

                                                                   شـادی روحشــهداصــلوات

 

شهدا شرمندایم...
ما را در سایت شهدا شرمندایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایمان shohada10 بازدید : 109 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:52

در دانشگاه به قل خودش روشنفکر بود. یک روز فهمید که من بسیجی هستم. جلوی جمع برگشت گفت: شنیده ام توهم چماق بدستی؟ گفتم بله چماق بدستم. زمان دفاع مقدس که امثال تو سوراخ موش اجاره می کردند چماقمان را برداشتیم و به شکل اسلحه در آوردیم و برای شماها سینه سپر کردیم. بعد از دفاع که شما ها دنبال عشق و حالتان بودید چماقمان را دست گرفتیم و شکل کلنگ در آوردیم و شروع به آبادانی کشور و ساختن سد ها و جاده ها و نیروگاه ها کردیم. وقتی زلزله بم و سیل گلستان و زلزله آذربایجان و ... آمد و شماها در خانه های خود لم می دادید و فریاد انسان دوستی سر میدادید چماق هایمان را برداشتیم و به شکل برانکارد در آوردیم و رفتیم تا مردم را از زیر آوار و گل و لای در بیاوریم. زمانی که شما به فکر کوی دانشگاه و عشق بازی هایتان بودید چماق های مان را برداشتیم و به شکل بیل در آوردیم و رفتیم اردو های جهادی تا به محرومان کشور کمک کنیم. زمانی که شما ها دنبال ناموس مردم بودید و عده ای بی غیرت مثل خودتان دنبال ناموستان بودند چماق هایمن را برداشتیم تا از ناموس شما ها دفاع کنیم.

این بسیجی های چماق بدست

 اما شما ها چه کردید؟ مگر نمیگویید روشنفکر هستید؟ مگر نمیگوید گفتگوی تمدن ها؟ پس چرا چماقتان را برداشتید و مثل شعبان بی مخ ها کشور را به آشوب کشیدید؟ شیشه هارا شکستید، ماشین ها را آتش زدید، خیابان ها را بستید، از بیگانه دفاع کردید، به کشور خیانت کردید، به اقتصاد ضربه زدید، اوتوها و لباسشویی ها را در ساعت 8 شب روشن کردید تا برق بیمارستان ها قطع شود و .... پس کو آن همه شعار های قشنگتان؟ پس کو روشنفکریتان؟ بله من چماق بدستم و به این چماق بدستی افتخار می کنم اما تو چی؟


  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

با سرو وضع افتضاحی وارد اتاقم شد و از من درخواست یک نامه کرد. نامه رو آماده کردم و تحویلش دادم. تشکر کرد و خواست از جاش بلند بشه بره بهش گفتم :
ببخشید خانم شرمنده اما بهتر نیست یک مقدار حجابتون رو درست کنید؟

گفت: نه نمیشه. گفتم: جسارته ببخشید میشه بپرسم چرا؟ جواب داد: آخه شوهرم اینجوری دوست داره و بهم گفته اینجوری بیا بیرون.

خندم گرفت و در جواب گفتم: مطمئن باشین شوهری که دوست داره ناموسش اینجوری بیاد بیرون تا دیگران هم ازش لذت ببرن خودشم چشمش دنبال ناموس دیگرانه تا ازونا لذت ببره، میگین نه ایندفعه که رفتین بیرون خوب به چشمای شوهرتون نگاه کنید. چند روز بعد با ناراحتی زیاد و حجابی مناسب برگشت. بهم گفت: تازه متوجه حرف شما شدم...

کشف حجاب کاری که رضا شاه نتوانست اما مردان بی غیرت توانستند

آقای که فکر میکنی روشنفکری و کلاس در این هست که خانمت چادرش رو بزاره کنار و با سر و وضع آرایش کرده و بدحجاب بیاد بیرون، اگه با کلاس بودن و روشنفکر بودن در اینه که حیوونای توی جنگل از من و شما با کلاس تر و روشنفکر تر هستند. البته بیشترشون یک فرقی با من و شما دارن و اون غیرته. مثل خروس. یعنی شما از خروس هم کمتری؟

پ,ن: میگن پشت سر هر زن بد حجابی یک شوهر چشم هیز هست. از ما گفتن بود.



  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

اسمش امیر بود. کارش معبر زدن از معبر مین ها بود، اما به دل خیلی ها معبر می زد. مرگ را هم به سخره گرفته بود. آنقدر محبوب بود که فرشته ها بدنبال دزدیدنش از روی زمین نقشه می کشیدند. چند باری بازی با مین ها کار دستش داد و یک بار کف پایش را به دست مینی سپرد. وقتی از او شرح ماجرا را می ‌پرسیدی کل آن را با این جمله جواب می‌ داد که «صدام پایم را گاز گرفته»! همسنگرانش خوشحال بودند که اورا از چنگال فرشته ها در آورده بودند و به عنوان یادگاری دفاع مقدس برای خود نگاه داشته اند. اما امیر چشمانش به آسمان بود. به دنبال رد پرهای بال همسنگرانش. سال ها بعد امیر دلش تاب نیاورد. دوباره راهی سرزمین عشق شد. اما اینبار فرشته ها زرنگتر بودند و امیر را طوری از زمینی ها دزدیدند که اثری از او بجای نماند. امیر در میان مین ها و هزاران پوند مواد منفجره راهی به دل آسمان باز کرد و زمین را به اهلش سپرد و رفت.... آری فرشته ها هم دزدی می کنند...

شهید امیر اسدی
برای دریافت سایز اصلی بر روی عکس کلیک کنید



  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

یه زمانی دشمن به ما حمله کرده بود، توی همه چیز تحریم بودیم حتی سیم خاردار، توان دفاعی کشور خیلی پائین بود و دشمن همینجوری داشت شهر های ایران رو زیر پای خودش له می کرد. اقتصاد کشور در بحران شدیدی قرار داشت و از طرفی انقلاب تازه جون گرفته بود و هنوز فرهنگ درست و حسابی تو کشور جاری نشده بود.

اینجا بود که مردم با عزم ملی اومدن تو صحنه. یه عده رفتن سمت جبهه و شروع به جهاد کردند. یه عده پشت خط شروع به جهاد فرهنگی کردند. یه عده دیگه مأمور جمع آوری کمک های مردمی به جبهه شدند. در این زمان اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی شکل گرفت. ولی برای مقابله با دشمن و عبور از مناطق و یا احداث سنگر ها و همچنین فکر خلاق برای طراحی نقشه عملیات نیاز به ایمان و فداکاری و فکر و اندیشه و ایثار و از خود گذشتگی و تلاش بود.

برای همین مدیریت جهادی شکل گرفت. افراد نخبه بدون پارتی و توجه به حزب و گروه ها و بازی های سیاسی انتخاب شدند و راه ها و سنگر ها و سد ها و پل ها رو با کمترین بودجه و با بهره برداری از ابزارهای موجود محیط اطرافشون احداث کردند.

چرا اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی؟

عده ای دیگه با روحیه جهادی بدون توجه به مادیات و تحرکات جناحی و حزبی نقشه های حمله و دفاع از مناطق حساس رو طرح ریزی کردند. و عده ای دیگه با از خود گذشتگی و جهاد در راه خدا سینه سپر کردند و رفتند و جلوی دشمن ایستادن.

توی اون بحران اقتصادی، فوج فوج کالا و هدایای مردمی که ناشی از عزم ملی بود بخاطر جهاد فرهنگی درست راهی جبهه ها شد و با مدیریت جهادی کشور عزیزمون توانست بر چندین کشور که در این جنگ تحمیلی شرکت کرده بودند به لطف خدا پیروز بشه.

حالا هم همون دوران تکرار شده. هم تحریم هستیم و هم اقتصاد و فرهنگ ما دچار بحران شده. مدیران ما بیشتر به فکر منافع سیاسی و حزبی و مادی خودشون هستند تا رسیدگی به مشکلات مردم و کشور. اما از عزم ملی مردم چیزی کم نشده به شرطی که مسئولین بتوانند خوب مدیرت جهادی کنند.

بنابر این برای رفع این بحران ها دوباره نیاز به اقتصاد و فرهنگ با عزم ملی و مدیریت جهادی داریم و این است دلیل نامگذاری سال 1393 از سوی مقام معظم رهبری.


 
 

سال ها پیش که جنگ شروع شد، پدر بزرگ (امام خمینی (ره)) فرمان جهاد را صادر کرد. محمد ابراهیم (همت) و حمید (باکری) جان خود را بر کف دست گرفتند و برای مقابله با دشمن به جبهه ها رفتند.

آن موقع انگلیس و آمریکا خشاب های دشمنان ما را پرمی کردند تا گلوله هایشان را به سینه های سپر کرده محمد ابراهیم و حمید بزنند. در همان زمان بود که فرزند ناخلف ملت میر حسین (موسوی) از ترس جانش از سمت خود استعفا داد. پدر بزرگ به او گفت: در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام، فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند چه وقت گله و استعفا است؟

سال ها گذشت و سید علی (خامنه ای) که روزی پا به پای همت ها و باکری ها در جبهه ها به دفاع می پرداخت جای پدر بزرگ را گرفت. همان پدربزرگی که تا وقتی سید علی نمی آمد به احترام او نمی نشست (فیلم نماز ماه رمضان امام خمینی (ره)).

حالا اوضاع فرق می کرد. میرحسین که روزی از ترس جانش و در زمانی که باران گلوله بر سر ملت می بارید از سمت خود استعفا داده بود حالا می گفت: من برای کشور نگرانم!!!

آنقدر به خود مطمئن بود که چند روز قبل حتی چندساعت قبل از باز شدن صندوق ها خودش را رئیس جمهور می دانست. اما وقتی دید ملت یک منفعت طلب و ترسو را نمی خواهند، دست به آشوب زد.

ردای سرخ شهید همت و باکری را نمی توان با مچ بند سبز تعویض کرد

طرفدارانش زدند و کشتند و آتش زدند و غارت کردند و .... در کشور اسلامی که همت و باکری خون سرخشان را بپایش ریخته بودند روز قدس در ماه رمضان بطری های آب در دست گرفتند، روز عاشورایی که همت و باکری از آن درس گرفته بودند حرمت امام حسین (ع) را شکستند و مانند سپاه یزید به کف و هلهله پرداختند و فرزند ناخلف بی خیال از تمام این بی حرمتی ها فقط بیانیه صادر می کرد.

حالا این میر حسین بود که خشاب اسلحه انگلیس و آمریکا را برای هدف گرفتن به آنچیزی که همت و باکری برایش سینه سپر کره بودند پر می کرد.

میر حسین برای اینکه بگوید حق است از خون سرخ محمد ابراهیم (همت) و حمید (باکری) سؤاستفاده کرد. اما نمیدانست محمد ابراهیم گفته بود : پیام من به شما در عصر غیبت این است که مطیع محض ولایت فقیه باشید و حمید هم گفته بود : در هر زمان و هر موقعیت از رهبری انقلاب تبعیت کنید.

محمد ابراهیم و حمید برای مال دنیا و پست مقام به جبهه ها نرفته بودند که امروز بعضی ها طلبکار آن هستند. محمد ابراهیم و حمید اگر گله ای از یک یا چند نفر داشتند آنرا به پای کل جبهه و انقلاب نمی گذاشتند که امروز بعضی ها این کار را می کنند.

حالا ملت بیدار شده بودند و دوباره برای آنچیزی که محمد ابراهیم و حمید خون خود را ریخته بودند انقلاب کردند. حالا فرزند ناخلف هاج و واج مانده بود که خون شهید همت و باکری چه جاذبه ای دارد...



  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

در عجبم از رهبری که می گویند 95 میلیارد دلار دارایی دارد، کلکسیون های رنگ و وارنگ از هر نوع دارد، 170 عصای آنتیک دسته طلا دارد، بجای نان و پنیر در صبحانه اش خاویار رشت دارد، بجای بیت چندین و چند ویلا در شمال دارد، عباهایی به قیمت  400 هزار دلار دارد، هواپیمای 330 برای جابجایی اسب هایش دارد، باغ ملک آباد به مساحت 10 هزار متر در مشهد دارد، کمیسیون 5 سنتی از یک میلیون و نهصد هزار بشکه نفت دارد، پس نمی دانم این چه کفش های پینه بسته ایست که او به پا دارد؟؟؟؟!!!!!

هان فهمیدم او نام و نشانی از علی (ع) دارد،  میلیون ها فدایی و جان ناقابل دارد، خانه اش بجای فرش،  موکت و نقشی از عرش دارد، در دل هر ایرانی باغیرت جای دارد،  همچون شهدا چفیه ای بر گردن دارد، همچون جانبازان دستی ز یادگار از دشمن دارد، صدها هزار خاطره از جبهه و زندان دارد، راستی یادم رفت او کفش هایی پینه بسته همچون امیرالمؤمنین علی (ع) دارد...

کفش های اعیانی یک رهبر

شهادت یادگار امام از زندگی ساده رهبری
وظیفه خود می‌دانم این مهم را به مردم مسلمان و انقلابی ایران بگویم که من از وضع منزل حضرت آیت‌الله خامنه‌ای مطلع هستم. در خانه مقام معظم رهبری هرگز بیش از یک نوع غذا بر سر سفره نیست. خانواده ایشان روی موکت زندگی می‌کنند. روزی به منزل ایشان رفتم، یک فرش مندرس و پوسیده زیر پاهایم پهن بود که من از زبری و خشنی آن فرش- که ظاهراً جهیزیه همسر ایشان بود- اذیت می‌شدم از آنجا برخاستم و به موکت پناه بردم. مرحوم حجت الاسلام والمسلمین سید احمد خمینی.

 پ,ن: مطمئن هستم بعد از این مطلب عده ای میان میگن که چرا روی این عکس مانور میدین و جنبه منفی داره و ازین حرفا. در جواب پیشاپیش می گم زمانی که شماها خواب بودین و آقای مخملباف چرندیاتی مبنی بر دارایی های نداشته رهبر مثل عبا و اسب و انگشتر و .... نوشت و پخش کرد ما جواب قانع کننده دادیم اما عده ای ساده لوح از ما سند خواستند، خب این هم سند...



  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
  •  
 

 

 

 

آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن…درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…

یه لحظه تو دلم گفتم:”"حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!”"

خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،

وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،

از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن…

اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن>>

”"حمید..حمید…حاج آقا باشماست”"

نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن:

- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی…


**
ترک هرگناه==نشاندن لبخند بر لبان نازنین حضرت مهدی علیه السلام…

ترک هرگناه==برداشتن یک قدم در مسیر ظهور…


 

 

 


 

  قربان صفاوسادگی ات حاج حسین... دلتنگ تواییم، دراین غبارآلودگی ها ی زمانه...

دلنوشته ای برای  شهید حاج حسین بصیر، قائم مقام لشگر 25 کربلای مازندران 

 

شلمچه نیوز

دلها زنگ گرفته است ازهیاهوهای دروغین زندگی ...

دلتنگ زیارت قبرتوام وبطلب تازیارت کنم قبرتورا...

خوش بحالت رفتی وندیدی روزگارمان را...

عجب آشفته بازاری داریم اینجا...

دروغ وغیبت که هیچ، آسوده دین میفروشیم اینجا...

قرآن بخوان ودعاکن، برای بی معرفتی ما...

دیگر از هفت تپه خبری نیست...

کسی اصلا به فکر هفت تپه نیست...

امان از فراموشی ها..

امان از بی معرفتی ها...


 

 

 

 

پس از بالا گرفتن درگیری ها در منطقه زینبه(س) ،بسیاری از محبین اهل بیت (ع) برای دفاع از حرم فرزند امیرمومنان لباس رزم بر تن کرده و عازم منطقه زینبیه(س) شدند. حضور محبین اهلبیت با ملیت های مختلف (سوری ،عراقی، لبنانی، ایرانی، آفریقایی و.. )در میان مدافعان حرم حضرت زینب(س)،قابل رویت است.
عکس/حضور روحانی در بین مدافعان حرم

 

شهدا شرمندایم...
ما را در سایت شهدا شرمندایم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ایمان shohada10 بازدید : 63 تاريخ : جمعه 5 ارديبهشت 1393 ساعت: 17:34